جدول جو
جدول جو

معنی مدح سرای - جستجوی لغت در جدول جو

مدح سرای(خُ یَ دَ / دِ)
مدحت سرای. مدیحه گو. مدحتگر. شاعر مداح. که به شعر کسی را بستاید و مدح کند:
از خلقت تو مدح سرایان تو ای شاه
در خانه همه روزه همی بندند آذین.
فرخی.
زبر او و عطاهای او همیشه بود
چو تختهای عروسان سرای مدح سرای.
فرخی.
دهر شکست پشت من نیست به رویش آب شرم
ورنه چنین نداشتی مدح سرای شاه را.
خاقانی.
مصطفی حاضر و حسان عجم مدح سرای
پیش سیمرغ خمش طوطی گویا بینند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدحه سرا
تصویر مدحه سرا
مدح کننده و ستایشگر کسی به ویژه در شعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدحت سرا
تصویر مدحت سرا
مدیحه سرا، شاعری که در مدح دیگران شعر می گوید
فرهنگ فارسی عمید
(مِ حَ سَ)
عمل مدحت سرا. مدیحه گوئی. رجوع به مدحت سرا شود:
شها در شیوۀ مدحت سرائی آن فسون سازم
که چون ره آورد هاروت کارم درفسون خوانی.
وحشی (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ وَ)
مدحت سرا. رجوع به مدحت سرا شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
مداح. مدح سرای. رجوع به مدح سرای شود
لغت نامه دهخدا
(خِ اَ کَ)
مدح سرای. مدیحه گوی. مدیحه خوان:
کاو به صدر اندر بنشسته به آئین ملوک
همچنان مدح نیوشنده و من مدح طراز.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ / طَ)
مداحی. عمل مدح طراز. رجوع به مدح طراز شود
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
مدح سرائی. مدیحه گوئی. عمل مدح سرای. رجوع به مدح سرای شود:
نکنم مدح سرایی به دروغ
که زبان صدق سرای است مرا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ اَ)
مدحت گو. مداح. مدحتگر. مدیحه گو. که فضایل و مکارم ممدوح را به شعر گوید:
از مدیح تو بر صحیفۀ عمر
کرده مدحت سرای تو مسطور.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ اَ)
مدیحه سرا. رجوع به مدیحه سرا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از در سرای
تصویر در سرای
درگاه، استان، دربار
فرهنگ لغت هوشیار
سونسرایی آفرینسرایی اشعار مدحی گفتن: شهادر شیوه مدحت سرایی آن فسون سازم که چون ره آوردها روت کارم در فسون خوانی. (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدیحه سرای
تصویر مدیحه سرای
سونسرای آفرینسرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محل سرای
تصویر محل سرای
شبستان اندرونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدق سرای
تصویر صدق سرای
راستگوی راستسرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدحت سرای
تصویر مدحت سرای
سونسرای آفرینسرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو سرای
تصویر دو سرای
دو دنیا، دو عالم
فرهنگ لغت هوشیار